29 دی 1388 روزنامه «واشنگتن تایمز» در خبری قابل تأمل نوشت «شورای امنیت ملی و سازمان جاسوسی آمریکا (سیا) ایران را در اولویت و رتبه نخست فعالیت جاسوسی قرار داده اند و چین در رتبه دوم قرار گرفته است». این خبر به خودی خود جایگاه قدرت فزاینده و پیش رونده ایران را در معادلات بین المللی نشان می داد، همچنان که تأکید می کرد تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در 30 سال پیش (13 آبان 1358) به معنای خاتمه عملیات جاسوسی و اخلال و خرابکاری علیه ایران نیست. به عبارت دیگر نه مشاهده ابعاد فزاینده اقتدار جمهوری اسلامی ایران می تواند ما را از کمین و مراقبت و شبیخون دشمن غافل کند و نه اطلاع از ابعاد گسترده جاسوسی و یارگیری و دام گستری دشمن، ملازم فراموشی «پشتوانه های قدرت کشور» و «نقش بر آب شدن اغلب این توطئه ها» است.
اگر سفارت آمریکا در ایران به همت دانشجویان «مسلمان» و «پیرو خط امام» به تسخیر درآمد و انقلابی بزرگ تر از انقلاب اول در ابعاد اطلاعاتی، فرهنگی و سیاسی رخ داد- و پرده از چهره بسیاری از گروهک های نفاق و سران موجه آن افتاد- این به معنای پایان جاسوسی و خیانت نبود. 4 بهمن سال گذشته روزنامه کانادایی «گلوب اند میل» فاش کرد «کن تیلور سفیر کانادا در ایران در جریان تسخیر سفارت آمریکا و عملیات ناکام چنگال عقاب (طبس) به عنوان رئیس غیررسمی ایستگاه CIA در تهران عمل می کرد. پروفسور رابرت رایت در کتاب خود تحت عنوان مأمور ما می نویسد درخواست جمع آوری اطلاعات توسط تیلور، مستقیماً از سوی جیمی کارتر رئیس جمهور آمریکا به مک دانالد، وزیر خارجه کانادا منتقل شده بود. تیلور می گوید کشف ارتباط با سازمان سیا می توانست تبعات بسیار سنگینی برای من در ایران داشته باشد. من defacto CIA station chief (رئیس غیر رسمی ایستگاه سیا) در تهران بودم. تیلور ضمن جمع آوری اطلاعات، 6 نفر از کارمندان سفارت آمریکا را نیز از ایران فراری داد.»
31 سال پس از آن ماجرا، اکنون جان ساورز (سائرز) رئیس سرویس جاسوسی خارجی انگلیس MI6 از جاسوسی در ایران برای ممانعت از گسترش برنامه هسته ای جمهوری اسلامی- یعنی همان محور مورد پی گیری سازمان سیا و شورای امنیت ملی آمریکا- خبر می دهد و ادعا می کند افشای برخی ابعاد برنامه هسته ای ایران بر اساس همین جاسوسی ها بوده است. رئیس MI6 عناوینی چون «مشاور تونی بلر نخست وزیر سابق، سفیر انگلیس در سازمان ملل، نماینده انگلیس در عراق اشغال شده، سفارت در برخی کشورهای عربی و مدیرکل سیاسی وزارت خارجه» را در پرونده خود دارد و سالها نماینده انگلیس در مذاکرات هسته ای با ایران بوده است. 10 بهمن ماه 86، ساورز زمانی که سفیر انگلیس در سازمان ملل بود به اعتبار توهم و آدرس های غلطی که از داخل ایران دریافت کرده بود، گفت «یک فشار دیگر بر ماشه ]صدور قطعنامه تحریم[ ایران را به سمتی سوق خواهد داد که به کنار گذاشتن برنامه هسته ای راضی شود. اتحاد برای صدور قطعنامه باعث ایجاد بحث های جدی در داخل ایران شده که این کشور تا چه حد باید برای پیگیری جاه طلبی های هسته ای هزینه بدهد».
کدام محافل و چه کسانی در دهه گذشته به ویژه یک سال اخیر می توانسته اند قلیان جاسوسی آمریکا و انگلیس را در ابعاد گوناگون آن- از جمع آوری اطلاعات تا عملیات روانی و اختلاف افکنی و تخریب روابط سیاستمداران و مردم، و القای یأس و تفرقه و تردید- چاق کنند؟ جنبش خلق مسلمان و سازمان مجاهدین خلق و جبهه ملی و کسانی چون حسن نزیه و علیرضا نوری زاده و میناچی و بنی صدر؟! اینها و نظایر اینها که یا فراری و یا فرسوده- و یا هر دو- هستند! نهضت آزادی و گروهک های چپ استحاله شده و دموکرات مآب؟ حتماً! اما آنها هم اغلب مانند طیف اول، ورشکسته و گاو پیشانی سفیدند اگرچه در داخل باشند. آنها حتی اگر ته مانده توانی هم داشته باشند باید دنبال واسطه و پل بگردند؛ چهره های خاکستری و نیم سوز که اگرچه نسوخته اند اما مثل لامپ نیم سوز با علایم و ظواهری نشان می دهند که رو به سوختن و تمام شدن هستند. فعلا این نکته را در ذهن داشته باشید.
گفتیم حلقه های اول و دوم- و نظایر آنها در طیف مدعی اصلاح طلبی- پس از آن که فرسوده می شوند و لو می روند، از ارزش و اعتبار ساقط می شوند. جاسوس تا زمانی جاسوس است که لو نرفته باشد. البته این طیف هم مراتبی دارند؛ 30 سال مرده، 20 سال مرده، 10 سال مرده، 5 سال مرده، یک سال مرده یا... در حال احتضار. اکنون شما می توانید گورستان هایی از این مردگان سیاسی را در برخی پایتخت های اروپایی و آمریکا پیدا کنید و البته در کنار این گورستان نشین ها، دکه و دکان های دو نبش تازه ای در لندن، برلین، پاریس، بروکسل، آمستردام و... برپا شده که پنج ضلعی یا شش ضلعی های جدید شبکه اپوزیسیون را در اروپا و زیر نظر مثلث جاسوسی سیا، ام آی 6 و موساد تصویر می کند. در این فضای اپوزیسیون نمایی و خروج از کشور، البته اروپایی ها با ازدحام قطاری از طایفه کلاهبردار و سودجو که چند ماهی در ایران اپوزیسیون نمایی می کنند و بعد همان- یا احیاناً زندان- را برای طرف اروپایی فاکتور می کنند، مواجه شده و گاه از سر حماقت باج های کلانی هم داده اند.
یک قلم از هزاران را علیرضا نوری زاده- که خود پدر جد کلاهبرداری و سرکیسه کردن غربی هاست- 3بهمن 1388 در سایت گویا نیوز و درباره امثال مهاجرانی و برخی از مشارکتی ها و کارگزارانی های فراری نوشت «این روزها بعضی از خود رهبر خوانده ها در اینجا ]لندن[ صف خودی و غیرخودی و بعضاً نخودی ها را مشخص می کنند. شماری از ما 3 دهه دوری از خانه پدری را تجربه کرده ایم. دیرسالی است گفتیم و نوشته ایم و هزینه داده ایم ]!؟[ با این همه آن قدر سعه صدر داریم که وقتی فلان وزیر یا وکیل سابق به سوی ما می آید به رویش آغوش می گشاییم، راه و چاه زندگی در تبعید و نحوه برخورداری از امتیازاتی را که برای پناهندگان قائل شده اند نشانشان می دهیم. اگر وارد مجلس شوند مواظبیم کسی کلفت بارشان نکند. محسن مخملباف چندی پیش برگه ای به من داد که در آن نوشته بود به عنوان اصل اولیه برای گرد آمدن زیر سقف خیمه سبز، به گذشته همدیگر کاری نداشته باشیم... بعضی از مسافران تازه ضمن برخورداری از مواهب وزارت و وکالت و سفارت، حالا هم که به خارج آمده اند برخلاف اغلب ما که 30 سال است با سختی ها دست و پنجه نرم می کنیم و هنوز از یک زندگی حداقلی برخوردار نیستیم]!![ وضعیت مالی مطلوب تری دارند. از راه نرسیده، خانه و زندگی مرتب و ضیاع و عقار مکرر دست و پا می کنند. خانه تهران را اجاره می دهند و با پول منزل شهرستان یا ویلای شمال در بهترین نقطه تبعیدگاه خانه ای نقدی خریداری می کنند و ما همچنان دوره می کنیم دیروز و امروز را به امید 20سال دیگر که قسط خانه مان تمام می شود]!؟[ اغلب این دوستان به مشکلات مالی و گرفتاری های ما دچار نشده اند...زمانی که قرار باشد در اینجا بمانند چون زمینه سازی ها را از تهران انجام داده اند در پی ملاقاتی با یکی از ما بهتران همه کارهایشان جفت و جور می شود و اغلب بدون آن که نگران تمدید اقامت و گذرنامه خود باشند مهر اقامت در گذرنامه شان ثبت می شود و البته چنان مهری که درعین حال همه مزایای پناهندگی]بخوانید مزدوری وجاسوسی[ را نیز برایشان فراهم می کند.» پرواضح است از انبوه جماعتی که به طمع خوش باشی در دام خیانت می افتند، شاید یک در هزارشان برای نوکری خریده شوند و 999 نفر بقیه پریشان و پشیمان و دربدر، روش اره نشینی را تا آخر عمر ادامه می دهند، بدون راه پیش و پس!
مروری بر فعالیت روزانه شبکه رسانه ای عنکبوت (بی بی سی- جرس- روزنت- رادیو فردا- رادیو زمانه- دویچه وله و اقمار گروهکی آنها) که در ارتباط با برخی رسانه های سابقا مدعی اصلاح طلبی (نظیر پارلمان نیوز، ایلنا، کلمه، سحام نیوز، شرق و برخی نشریات خاکستری) فعالیت می کنند،نشان می دهد ثقل جریان جدید نفوذ و جنگ نرم، روی 2طیف که ردپایی در حاکمیت داشته یا دارند متمرکز است 1-جریان نفاق مدعی اصلاح طلبی که در فتنه سبز پوست اندازی کرد و نقاب از چهره انداخت. وزارت خارجه انگلیس و دو بازوی اطلاعاتی و رسانه ای آن ( MI6 - BBC) ارتباطات ویژه ای را با این طیف- ولو به قیمت دلخوری سایر گروهک های اپوزیسیون- به هم زده اند2.-عناصری انگشت شمار و با اسامی و آدرس های کاملا مشخص، که بدشان نمی آید هم از عنوان اصولگرایی بهره ببرند و هم مورد تکریم و تشویق و «تشهیر» اصلاح طلبان واقع شوند، فراجناحی(!؟) معرفی گردند و اگر هم غش کردند اغلب آن طرفی غش کنند. طیف دوم همان افراد انگشت نمایی هستند که عناوینی غلط انداز و مغالطه آمیز نظیر دولت ائتلافی و... را که از سوی طیف هایی نظیر کارگزاران و برخی میانه نماهای «مشارکت» در پنهان القا می شد،تکرار کردند. شهرت طلبی، طمع، جاه طلبی همراه با سوءتفاهم نسبت به خود، یا احیانا دلخوری و رنجش بهانه هایی برای تور شدن این قبیل افراد در جنگ نرم دشمن است.
اگر دشمن از طیف اصلاح طلبان علناً در دو ایستگاه داخل و خارج- از تهران تا لندن و برلین و پاریس و...- یارگیری کرده، به طیف دوم به عنوان «تسهیل کننده» پنهان می نگرد. طیف دوم- اغلب بی آنکه بخواهند یا بدانند اما قطعا از سر غفلت هایی نابخشودنی- از نگاه قدرت های بیگانه و سرویس های جاسوسی آنها، حکم مانعی را دارند که باید در میان در ورودی و چارچوب حاکمیت گذاشت تا راه رخنه سربازان و افسران جنگ نرم دشمن به درون حاکمیت گشوده بماند. آنها همچنین باید با کار ویژه «حائل»، در عمل- اغلب با بی اطلاعی- مانع از وحدت و الفت اصولگرایان (کلیت جبهه اصحاب انقلاب) شوند، فرقی هم نمی کند به مجمع تشخیص و مجلس و دولت و قوه قضائیه راه داشته باشند یا در احزاب سیاسی و محافل روحانی و دانشگاهی و مطبوعاتی. اگر از وحدت سخن بگویند در عمل باعث دلسردی و تفرقه اند. اگر از میانه روی دم بزنند، در عمل بساط تفریط یا افراط- عقب ماندن یا پیش افتادن از ولایت و رهبری- را فراهم می کنند. جذب حداکثری از نگاه آنها، باز گذاشتن راه نرمش و دوستی با فتنه گران سر موضعی است که هنوز هم ارتباطات خود را با سر حلقه های سرویس های جاسوسی بیگانه و گروهک های معاند فعال در فتنه حفظ کرده اند. و دفع حداقلی در نگاه آنان، متمرکز در بدگمانی و تخطئه صف شکنان و پیشاهنگان و دیدبانان خط مقاومت در برابر تهاجم دشمن است. این گروه به اعتبار جاذبه و دافعه های بعضا جابه جا شده مورد عنایت ویژه رسانه های فعال دشمن در حوزه جنگ نرم هستند و معمولا در این رسانه ها بر صدر می نشینند. و البته بخشی از این بر صدر نشاندن ها صرفا در راستای ایجاد بدگمانی در جبهه اصولگرایان و اصحاب انقلاب است اما تکرار آن، حاکی از طمع دشمن خواهد بود به این که عناصر خاکستری جدیدی را پیدا کرده که استعداد نیم سوز شدن را دارند.
30 سال پس از تسخیر و تعطیلی سفارت آمریکا، ابعاد و کیفیت جاسوسی و جنگ اطلاعاتی- روانی بسیار فرق کرده است. پیچیدگی هایی در این فرآیند پدید آمده که گاه باعث شده فلان عضو تیم سابق مذاکرات هسته ای هم از ابعاد آن غافل شود و به تعبیر وزیر وقت اطلاعات در آذر 86، برخلاف مصالح و امنیت کشور،به افراد بیگانه از جمله سفارت انگلستان اطلاعات بدهد. که این مرحله ای ظریف از جاسوسی عامدانه است. طبیعتا هیچ کس دوست ندارد حتی یک نفر از دایره اصحاب انقلاب کم شود اما انقلاب و کشور به یقین مهم تر از تک تک اشخاص است و ملاک سنجیدن اشخاص میزان تعهد آنها به «وحدت با محوریت ولایت فقیه»، «عدالت خواهی و خدمتگزاری»، «مبارزه با استکبار»، «وفاداری به خط امام و قانون اساسی»، «مرزبندی و مبارزه با فقر و فساد و تبعیض» و در یک کلام تولا و تبرّا بر محور رهنمودهای ولایت و رهبری است.
روزنامه کیهان 12 آبان 89